وزارت آموزش و پرورش افغانستان جزئیات مربوط به جنگهای داخلی چهار دهه اخیر این کشور را از کتابهای درسی دانش آموزان حذف کرده است.
دانش آموزان افغان چه چیزهایی را باید در مورد تاریخ کشور خود بدانند؟ یک پاسخ متعارف به این سوال این است که دانش آموزان هر چه در مورد رویدادهای تاریخی افغانستان بیشتر بدانند، بهتر است.
سوال بعدی این است که دانش آموزان با اطلاعات تاریخی خود چه کار خواهند کرد؟ پاسخ وزارت معارف افغانستان به این سوال این است که از آن جا که بخش هایی از تاریخ افغانستان مملو از جنگ و خشونت اند، آگاهی یافتن دانش آموزان افغان از این بخش های تاریخ کشور خود حس نفرت و کینه جویی را در آنان تقویت خواهد کرد و در نهایت به وحدت ملی افغانستان لطمه خواهد زد.
بر اساس همین استدلال، وزارت معارف تاریخ منازعات چهار دهه اخیر افغانستان را از کتاب های درسی حذف کرده است.
البته حالا که این حذف انجام شده، می توان گفت که تاریخ نیم قرن اخیر افغانستان بدون منازعات این چهار دهه واپسین، تاریخ ناقصی است. اما این هم پرسش مهمی است که اگر کسی بخواهد تاریخ منازعات این چهار دهه را در کتاب های درسی بیاورد ، چه روایتی از جنگ و سیاست در این دوران باید به عنوان روایت معتبر برگرفته شود؟
بیشتر کسانی که از صحنه سازان و بازیگران اصلی عرصه جنگ و سیاست در این چهار دهه بوده اند، همین اکنون به اصطلاح حی و حاضر اند و در ساختار سیاسی موجود نقش بازی می کنند.قاعدتا هیچ کدام از آنان نمی خواهند که بار سنگین ملامت را بر دوش خود بکشد.
"اگر کسی بخواهد تاریخی بنویسد و در آن سعی کند همه گرایش های قومی، مذهبی، حزبی و ایدئولوژیک موجود در جامعه و ساختار سیاسی امروز افغانستان را یکسان راضی نگه دارد، ناگزیر در توصیف آنچه در نیمه اول دهه نود رخ داد، باید فقط از افعال مجهول استفاده کند و از رویدادها با زبانی فشرده، کلی و گنگ سخن بگوید."
در چنین فضایی، تاریخی که با گوشه چشم داشتن به ملاحظات سیاسی امروز افغانستان نوشته شود، به ناگزیر باید چنان کلی و سرپوشیده باشد که آموختن اش چیز مفیدی بر اطلاعات تاریخی دانش آموز نخواهد افزود.
مثلا در نیمه اول دهه نود میلادی، احزاب مجاهدین در کابل با هم جنگیدند. درحالی که این احزاب اسم داشتند، رهبر داشتند، برنامه های سیاسی داشتند و اقدامات خشونت بار معینی را در برابر همدیگر انجام دادند و این اقدامات شان با پی آمدهای ویران گر همراه بود.
اما اگر کسی بخواهد تاریخی بنویسد و در آن سعی کند همه گرایش های قومی، مذهبی، حزبی و ایدئولوژیک موجود در جامعه و ساختار سیاسی امروز افغانستان را یکسان راضی نگه دارد، ناگزیر در توصیف آنچه در نیمه اول دهه نود رخ داد، باید فقط از افعال مجهول استفاده کند و از رویدادها با زبانی فشرده، کلی و گنگ سخن بگوید.
چیزی در این مایه:" پس از شکست شوروی در افغانستان و سقوط حکومت کابل در اوایل دهه ی نود میلادی جنگ های داخلی در کابل در گرفت و تلفات و خسارات بسیاری بر جا گذاشت". چه کسانی این جنگ ها را آغاز کردند، کدام گروه ها و کدام رهبران سیاسی و نظامی در آن همه کشتار و ویرانی دست داشتند؟ این یکی از همان سوال هایی است که به نظر وزارت معارف افغانستان نباید پاسخ داده شوند و حد اقل پاسخ به چنین سوالی نباید در کتاب های درسی راه پیدا کند. چرا؟ به این خاطر که تشریح این مسایل به " وحدت ملی" ضربه خواهد زد.
"وحدت ملی اگر چیز مطلوبی است، جز از راه گفت وگوهای صریح در مورد گذشته تاریخی، وضعیت فعلی و چشم انداز آینده حاصل نخواهد شد."
تردیدی نیست که باز کردن تاریخ چهار دهه اخیر افغانستان و شرح ماجراهای این دوران در کتاب های درسی با مشکلات بسیاری همراه است. اما مسکوت گذاشتن رویدادهای خشونت آلود این چهار دهه ( به خاطر ملاحظات سیاسی روز) پرسش های دیگری را بر می انگیزد.
یکی از آن پرسش ها این است که با تاریخ افغانستان در دوره های پیش از چهار دهه اخیر چه باید کرد؟
اگر از زمانه های دور بگذریم، تاریخ افغانستان در سه قرن اخیر پر است از کشتار( اعم از قتل های فردی و نسل کشی)، غارت، سرکوب، حبس، تبعید، ویرانگری و کوچاندن های اجباری.
قربانیان این گونه های متنوع خشونت هم غالبا مردمانی بوده اند که به عنوان مردمان متمرد و یاغی پیوسته هدف قرار می گرفته اند.
اکنون، نسل های پسین ِ همان مردمان در افغانستان زنده گی می کنند. آیا آنان نباید بدانند که بر پیشینیان شان چه رفته است؟ البته در تاریخ های رسمی افغانستان از خشونت های پیش گفته چیز زیادی به شرح نمی آید و در عوض بر کارکردهای مثبت شاهان و امیرانی بیشتر تاکید می شود که طراحان و مجریان اصلی این اقدامات خشونت آلود بوده اند.
"تصمیم وزارت معارف به حذف تاریخ منازعات چهار دهه اخیر از کتاب های درسی، ظاهرا نشان از آن دارد که از این پس نمی توان تاریخ رسمی ای نوشت که در آن بتوان رویداد های تاریخی را به صورت گزینشی و مطابق با میل جریان حاکم در متون درسی وارد کرد."
در مثل، در تاریخ های رسمی این را می توان یافت که فلان امیر اولین کسی بود که فلان نهاد آموزشی را بنا کرد یا فلان ابزارهای تکنولوژیک زمان خود را به افغانستان آورد. اما این که همان امیر فلان تعداد از مخالفان خود را به دهانه ی توپ بسته و تکه –تکه کرده باشد ، در این تاریخ ها ثبت نشده است.
امروز به نظر می رسد که نوشتن چنان تاریخ های رسمی ِ یک جانبه، دشوارتر شده است. تصمیم وزارت معارف به حذف تاریخ منازعات چهار دهه اخیر از کتاب های درسی، ظاهرا نشان از آن دارد که از این پس نمی توان تاریخ رسمی ای نوشت که در آن بتوان رویداد های تاریخی را به صورت گزینشی و مطابق با میل جریان حاکم در متون درسی وارد کرد.
به بیانی دیگر، این تصمیم نشانه پایان یافتن دوره ای است که در آن می شد به راحتی و بدون توجه به ملاحظات سیاسی و اجتماعی یک و تنها یک روایت مقبول تاریخی ( و البته مقبول از نظرجریان حاکم) عرضه کرد.
آیا فهم گذشته وحدت ملی را آسیب می زند
در افغانستان، مساله وحدت ملی همواره بر سر زبان ها بوده، اما روشن است که بر سر معنا و مدلول آن و همچنین بر سر تدابیری که می توانند افغان ها را به وحدت ملی نزدیک تر کنند توافقی وجود ندارد.
چند سال پیش بر سر استفاده از کلمه "دانشگاه" بحث داغی در گرفت. در آن وقت، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان استفاده از این کلمه را نابجا و مخل وحدت ملی افغانستان خواند و پیش نهاد کرد که به جای " دانشگاه" کلمه پشتوی " پوهنتون" در هر دو زبان رسمی افغانستان – پشتو و دری- استفاده شود.
"امروز اطلاعات در شکل ها و اندازه های گوناگون با سرعتی باورنکردنی تولید، پخش و باز-تولید می شوند. اطلاعات تاریخی هم از این روند خارج نیستند و دیگر تن به پرده پوشی نمی دهند."
گفته می شد که "پوهنتون" از مصطلحات ملی و با سابقه افغانستان است و به کار بردن " دانشگاه" به جای آن به معنای نشاندن " بیگانه" بر مسند " خودی" است.
کار به جایی رسید که یکی از روزنامه نگاران دری زبان در شمال افغانستان به خاطر به کار بردن کلمه دانشگاه، شغل خود در تلویزیون محلی مزار شریف را از دست داد.
سه سال پیش والی نیمروز هزاران جلد کتاب مربوط به یک ناشر افغان را در رودخانه ریخت و گفت که این کار را با مشورت وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان کرده است.
پرسشی که بسیاری از منتقدان در قبال این دو مورد طرح می کردند این بود که آیا مثلا استفاده ازکلمه " دانشگاه" در زبان دری بیشتر به وحدت ملی افغانستان آسیب می زند یا بیگانه خواندن این کلمه و ممنوع کردن آن؟
آیا انتشار و خوانده شدن آثار پژوهشی در مورد تاریخ و فرهنگ مردمان افغانستان بیشتر به وحدت ملی آسیب می زند یا نابود کردن هزاران جلد از این گونه آثار؟
در این اواخر دکتر فاروق وردک وزیر معارف افغانستان تصمیم گرفت که نام یکی از مکاتب معروف کابل یعنی " لیسه ی بی بی مهرو" را به " لیسه ی پوهاند عبدالقیوم وردک" تغییر بدهد.
بی بی مهرو زنی بوده که در یکی از جنگ های افغان-انگلیس در برابر انگلیسی ها جنگیده و کشته شده است و از همین رو نام او برای بسیاری نماد دلیری و فداکاری زن افغان در مقابل متجاوزان است.
از قضا جنگ های افغان ها با انگلیس ها از معدود مواردی اند که در آن ها همه مردم افغانستان به نحوی سهم گرفتند و با نوعی احساس همبسته گی در برابر انگلیس ها جنگیدند. به همین خاطر هم بود که تغییر نام لیسه/ دبیرستان، بی بی مهرو بحث انگیز شد.
پاک کردن صورت مساله
شاید بتوان پذیرفت که گاه بعضی از زخم های تاریخی درون یک ملت پیش از آن که دو باره به یاد بیایند التیام بیابند. اما "فراموشی" تکیه گاه قابل اعتمادی نیست. به دو دلیل.
یکی به این خاطر که گاه فقط جرقه ای کافی است تا آتش های زیر خاکستر دو باره زبانه بکشند و تر و خشک را بسوزانند.
پاک کردن صورت مساله و راندن مشکل به پستوی "نمی بینم، پس نیست" می تواند در کوتاه مدت نیاز به چاره جویی های بنیادین را کمرنگ کند. اما در نهایت اوضاع را پیچیده تر و دشوارتر خواهد کرد.
دیگری به این دلیل که ما وارد جهانی شده ایم که از جهانی که قبلا داشتیم عمیقا متفاوت است. در این عصر، خاموشی و فراموشی – حتی اگر بخواهیم شان- امکان ندارد.
"آن دانش آموز افغانی که نتواند در یک فضای آزاد و مشترک با معلمان و هم صنفان خود به بحث در مورد رویدادهای تاریخی افغانستان بپردازد، با وحدت ملی هم به مثابه پدیده ای که بر فهم و احساس مشترک جمعی شهروندان بنا شده باشد بیگانه خواهد ماند."
امروز اطلاعات در شکل ها و اندازه های گوناگون با سرعتی باورنکردنی تولید، پخش و باز-تولید می شوند. اطلاعات تاریخی هم از این روند خارج نیستند و دیگر تن به پرده پوشی نمی دهند.
در ضمن، آن دانش آموز افغانی که نتواند در یک فضای آزاد و مشترک با معلمان و هم صنفان خود به بحث در مورد رویدادهای تاریخی افغانستان بپردازد، با وحدت ملی هم به مثابه پدیده ای که بر فهم و احساس مشترک جمعی شهروندان بنا شده باشد بیگانه خواهد ماند.
وحدت ملی اگر چیز مطلوبی است، جز از راه گفت وگوهای صریح در مورد گذشته تاریخی، وضعیت فعلی و چشم انداز آینده حاصل نخواهد شد.
این گفت و گوها ممکن است دشوار و پر تنش باشند؛ اما در غیبت معجزه ای که ناگهان افغان ها را به وضعیت درخشانی عبور بدهد (و این معجزه هرگز اتفاق نخواهد افتاد)، همین گفت وگوها و مواجهه ای شجاعانه با صفحه های سیاه تاریخ، خود می توانند گام های اولیه برای عبور از تیره بختی باشند.